چرایی افزایش طلاق در میان قشر جوان بخش اول
یکی از موضوعات اجتماعی مهمی که این روزها بسیاری از آسیبشناسان نسبت به آن هشدار میدهند کاهش سن طلاق در بین دختران و پسران جوان ایرانی است. آنها میگویند عدهای از جوانها پدران و مادرانشان را از مداخله در ۲مسئله اصلی زندگی یعنی ازدواج و طلاق منع کردهاند و به تنهایی در این دو موضوع اساسی تصمیمگیری میکنند. یکی از این کارشناسان دکتر جعفر بای روانشناس است که میگوید ۶علت اصلی برای این اتفاق وجود دارد.
تجربه زندگی ندارند
اصلیترین علت افزایش آمار طلاق بین جوانها، گسست و شکاف بین ۲نسل است. در امر ازدواج مداخله بزرگترها حذف شده است. جوانهای امروز تمایلی به استفاده از تجارب والدین خود ندارند. خودشان با توجه به آزادیهای رسمیای که در اختیار دارند و نسبت به گذشته بیشتر شده اقدام به شناخت و فرصت کسب اطلاعات میکنند. منتهی بهعلت نظام تربیتی، جوانان نمیتوانند شناخت درستی از یکدیگر بهدست بیاورند. همچنین بهدلیل حاکمیت تفکر فرزندسالاری، جوانان در متن زندگی قرار نگرفته تا فولاد آبدیده شوند. جوانان زندگی را قبل از ورود به دوره ازدواج تجربه نکردهاند و شناخت دقیق از ابعاد و ارکان زندگی ندارند و نمیدانند چه نوع اطلاعاتی از یکدیگر کسب کنند. در حقیقت به لحاظ ظاهری اطلاعات دقیق و کاملی دارند اما در مورد رفتارهای زیرساختی، فکری، اخلاقی، اعتقادی تمایلی ندارند که اطلاعاتی داشته باشند.
رفاهزدگی دلیل مهمی است
فرزند در خانوادههای نسلهای قبل مجبور بود نقش تولیدی و اقتصادی ایفا کند و در زندگی نقش داشت و مسئولیت قبول میکرد و مدام میگفت وظیفه من در مقابل زندگی چیست؟ من در زندگی چقدر باید کمک کنم. بنابراین بچهها از همان دوران طفولیت با چموخم زندگی آشنا میشدند و بهدلیل تجربهای که بهدست میآورند میدانستند که باید چه زنی را با چه معیارهایی انتخاب کنند. دخترهای قدیم نیز تا زمانی که به یک رشد قابلقبولی برسند پابه پای مادر در آشپزی و صنایعدستی وارد عرصه کار میشدند و زندگی را آرامآرام تجربه میکردند تا شناخت واقعی از آن پیدا میکند ولی فرزندان در این زمانه دنبال سهمخواهی هستند و در هر شرایطی بهدنبال حق خود میگردند. حالا بهدلیل رفاهزدگی و اشرافگرایی و فرزندسالاری، پدر یا مادر یا هر دو باید درآمد مورد نیاز خانواده را کسب کنند و فرزندان فقط هزینه کنند و نقشی در تولید و جامعه نداشته باشند. در این شرایط، ارتباط بین افراد اعضای خانواده بهم میریزد. پدر بهخاطر تأمین منابع درآمدی برای هزینههای زندگی مجال انجام وظایف و رسالت پدریاش را از دست میدهد. نظام تربیتی آسیب میبیند و پدر که قرار بود فرزند خود را متناسب با آرمان و آرزوهای خودش تربیت کند، نمیتواند به چنین مهمی دست پیدا کرده و حتی در ازدواج هم نمیتواند آنها را همراهی کند.